در میان جوانان برومند «بنی‏ هاشم‏» مسلم، فرزند عقیل یكی از چهره‌‏های تابناك و شخصیت‌های بارز، به شمار می‏رفت.


«عقیل‏» برادر حضرت علی(ع) و دومین فرزند ابوطالب بود. در ترسیم زیر رابطه نسبی مسلم، آشكارتر است:
ابوطالب:  طالب - عقیل - مسلم - جعفر - علی - حسین بن علی
مسلم ‏بن عقیل، برادرزاده امیرالمؤمنین و پسر عموی حسین‏ بن علی بود.


اعزام مسلم و فرستادن این پیام به كوفه، پاسخی به همه نامه‏ ها و دعوتها و طومارها بود. محتوای پیام امام، در این چند محور، خلاصه می‏شود:
۱) تایید كامل از مسلم به عنوان برادر، پسر عمو و نماینده ه‏ای مورد اطمینان.
۲) محدوده مسؤولیت مسلم در كوفه نسبت‏ به ارزیابی وحدت كلمه و صداقت مردم.
۳) پاسخی به دعوتهای مكرر، به عنوان اتمام حجت.
۴) درخواست از مردم برای حمایت و اطاعت از مسلم.

مسلم با گرفتن دو راهنما از مكه به سوی كوفه حركت كرد و اینك، مسلم، با شهری رو به روست، حادثه‏ خیز و پر ماجرا و با گرایشهای مختلف; شهری با افكار گوناگون كه اگر چه بظاهر آرام است،اما آرامش قبل از طوفان را می‏گذراند.

شیعیان، دسته دسته به خانه مختار می‏آمدند و با مسلم دیدار و بیعت می‏كردند و مسلم هم نامه امام حسین(ع) را خطاب به مؤمنان و مسلمانان كوفه برای هر جماعتی از آنان می‏خواند.

روز به روز بر تعداد هواداران امام حسین(ع) كه با نماینده‏اش مسلم، بیعت می‏كردند افزوده می‏شد تا این كه پس از چند روز، به هزاران نفر می‏رسید.

با وجود این همه بیعت گران‏ جان بر كف و انقلابی های آماده برای هرگونه فداكاری در راه حمایت ‏حسین(ع) و بر انداختن حكومت‏ یزید، مسلم‏ بن عقیل، طی نامه‏ای اوضاع را به امام گزارش داد و با بیان شرایط و زمینه مساعد برای نهضت از امام خواست كه به سوی كوفه بشتابد.

كنون مسلم، نگینی در میان حلقه انبوه یاران است حضورش مایه دلگرمی امیدواران است شكوه و هیبتی دارد، میان كوفیان جایی و محبوبیتی دارد، و هر شب، صحبت از جنگ است، سخن از شستشوی لكه‏ های ذلت و ننگ است كلام از شور جانسوز حقیقت هاست، ز «رفتن‏» ها و «ماندن‏» هاست. ولی دوران آن كم بود و كم پایید، تمام شعله‏ ها ناگه فرو خوابید...


مردمی كه با مسلم بیعت كرده و در انتظار آمدن حسین بن علی(ع) به كوفه بودند، با ورود ابن‏ زیاد به كوفه، وضعی دیگر پیدا كردند.

مسلم بن عقیل، در خانه «مختار» بود كه صحنه حوادث  پیش آمد؛ از آن جا كه ابن ‏زیاد، برای سركوبی انقلابی ها به دنبال رهبر این نهضت; یعنی مسلم می‏گشت، مسلم می ‏بایست جای امن تر و مطمئن تری انتخاب كند؛ این بود كه مقر و مخفیگاه خود را تغییر داد و به خانه «هانی‏» رفت.

و اینچنین كوفه كه به خاطر نهضت ‏برای مسلم «وطن‏» شده بود، اینك به غربت تبدیل شده است. مسلم بی یاوری چون هانی.

و مسلم، غریبی در وطن! مسلم برای یافتن خانه‏ ای كه شب را به روز آورد و در پناه آن، مصون بماند، در كوچه‏ ها غریبانه می گشت و نمی‏دانست‏ به كجا میرود.

و اما در کوفه، همه درها بروی مسلم بسته بود و هر كس، سودای سلامت و آسایش خویش را در سر داشت؛. تا اینکه پس از چند روز آوارگی در محله «بنی ‏بجیله‏» زنی به نام «طوعه‏» به مسلم پناه داد. پسر طوعه، بر خلاف مادرش از هواداران «ابن ‏زیاد» بود.

شب كه به خانه آمد، از حركات و رفتار مادر، متوجه اوضاع غیرعادی شد. با كنجكاوی فراوان بالأخره فهمید كه مهمان خانه‏ شان كسی جز مسلم ‏بن عقیل نیست؛ بسیار خوشحال شد، كه اگر به والی شهر خبر دهد، جایزه خواهد گرفت. گرچه به مادرش قول داد و تعهد سپرد كه به كسی نگوید.

و سپاهیان ابن زیاد شبانه به قصد جان مسلم به خانه طوعه یورش بردند؛ حضرت مسلم یك تنه در برابر انبوهی از سپاهیان ابن ‏زیاد ایستاده بود و دلیرانه مقاومت و جنگ می ‏كرد.

هر هجومی را با شمشیر دفع می‏كرد و هر مهاجمی را ضربتی كاری میزد. مسلم، تصمیم داشت كه تا آخرین قطره خون و تا واپسین دم و تا شهادت بجنگد، اما اطرافش را گرفتند و در یك حلقه محاصره از پشت‏ سر، نیزه ‏ای بر او زده و او را به زمین افكندند و بدین گونه، اسیرش كردند.

با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا كردند، و... پیكر خونین این شهید آزاده و شجاع را از بالای دارالاماره به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سر و صدای زیادی به پا كردند.همان مردمی که حامی و پشتیبان مسلم بودند و نامه ی بیعت نوشتند.