افسران - از فرش تا عرش...


قبل از اذان ظهر، مادرم کتاب دعا می‌خواند.

نمازش که تمام می‌شد، قرآن دست می‌گرفت و اول «یس» را زمزمه می‌کرد.
هر بار گویی بار اول است. با دقت می‌خواند؛
همچون کسی که جست‌وجو می‌کند در میان واژه‌ها...
جوانان سبز پوش پیش از اذان، صحن‌ها را فرش می‌کردند
و پس از نماز، فرش‌ها را بر چرخ‌های دستی گذاشته و می‌بردند.
من اما...
خدا را نه خیلی دورتر از مادرم، میان فرش‌های لوله شده‌ی صحن می‌جستم...
پهر قاب از حرم، خاطرات را زنده می‌کند؛
و چه زیباست خاطره‌ی زیارت...
صحنه‌های هر روز حرم امام رضا(ع) هر کدام زیبایی غیر قابل وصفی دارند...